از بچگی عادت داشتم که همیشه هر چی تو دلم بود و به کسی نمی گفتم همیشه سکوت می کردم اما دیگه نمی تونم دلم طاقت تحمل این همه حرفای نگفته رو نداره همیشه حرفامو با خدا می زدم هنوزم همینجوره وقتی نماز می خونم حرفای دلم و تو قنوت به خدا می گم بعدشم خدا با حرفایی که تو قران زده جوابمو میده باهام همدردی می کنه نوازشم می کنه دست محبتش و رو سرم می کشه آرومم می کنه وقتی تو نماز گریم می گیره و با سکوت تمام از ته دل فریاد میکشم وگونه هام خیس اشک می شه می بینم قران هم خیسه گاهی فکر می کنم که خدا هم برای این دل تنگ من گریه کرده و این اشک چشم خداست حس خیلی قشنگیه هیچ همزبونی برام مثل خدا نمی شه همیشه همه رو برای گفتن حرفام غریبه می دیدم همیشه تنها بودم ولی منم ادمم مثل همه آدمای دیگه احتیاج به یه کسی دارم که بتونم باهاش بلند بلند حرف بزنم بلند بلند بخندم بلند بلند گریه کنم حرفایی رو که با خدا میزنم خنده هایی که می کنم گریه هام همیشه تو قعردریای زمزمه و سکوت بوده و بس عقده بلند حرف زدن رو دلم مونده گر چه نوشتن از زمزمه کردن بی صدا تره ولی به هر حال طرفم یه ادمه
یه وقت فکر نکنین که از حرف زدن با خدا خسته شدم نه نه اصلا هیچ وقت یه همچین فکری نکنید اگر قرار بود که همه حرف دلشون روفقط به خدا بزنن اون وقت همزبون و همدرد و همسخن و همخونه دیگه معنایی نداشت خدا درد و می ده درمونشم میده برای همین دلم و زدم به دریا و این ترانه رو ساز کردم که:"مشق سکوت و خط بزن اینجا کسی غریبه نیست نگو که باور نداری حرف دلت رو بنویس دفتر کاهی دلت رنگ غم و دوست نداره بهش نگو توراه عشق هیچ کسی پا نمی ذاره از شب و تنهایی نگو خورشیدمون جلوه گره نگو نسیم سحری از کوچمون نمی گذره اسبتو زین کن و بیا تو شهر تنهایی بمون خونه رو روشن می کنه حتی یه شمع نیمه جون پرنده ها منتظرن قدم بذار تو آسمون برای خاک باغچه مون ترانه ای تازه بخون."
می دونین هیچ چیز مثل نگاه نمی تونه حرف دل و بزنه زبون از این کار عاجزه چون زبون گاهی دروغ می گه ولی نگاه نه راستگویی نگاه برام مثل روز روشنه می تونم با دوختن نگام به نگاه آدما حرف دلشون رو بشنوم می دونین من خودم که هنوز باورم نمی شه چه برسه به شما که تو اون حال و هوا نبودین من گناهکار تر از خودم آدمی نمی دیدم ولی همین خود من که گناهکارترین بودم بزرگترین موهبت الهی رو دارم خدا با تمام بدی من محبتش رو از من دریغ نکرد و به من وعده هدیه ای رو داده که می تونم با اون هدیه خیلی کارها بکنم هدیه ای که خدا به وسیله پیغمبرش به من وعده داده و در عوضش یه کار خیلی بزرگ ازم خواسته بکنم که بازم به خاطر خودم بودراستش من راجع به این هدیه با خیلی ها صحبت کردم ولی همه آنها من رو و گفته هام رو جدی نگرفتن هر چی با زبون بی زبونی داد می زنم که به خود خدا قسم که راسته و شدنیه اونا برام از خواب و خیال می گن و این که خیالاتی شدم ولی من فکر می کنم که خدا داره با این هدیه هم منو امتحانم می کنه و هم می خواد من و بقیه خدای خودمون رو بیشتر بشناسیم و به الهامهایی که گاهی بهمون میشه بها بدیم و اونا رو باور کنیم و باور کنیم که خدا از عهده همه کاری بر میاد حتی این چیزی که به ظاهر محال و غیر ممکنه .دلم می خواد همیشه از امید بگم دلم می خواد واژه ناامیدی رو از واژگان همه زبانهای دنیا پاک کنم.
خدا جون به خود خودت قسم بهت ایمان دارم به عظمتت به رحمانیتت به والا بودنت خدا جون من همونم که امید به تو، تو جای جای وجودش رسوخ کرده ، من همونم که هنوز منتظر روز موعود، من همونم که تا ابد ، تا همیشه با تمام وجود دوست داره.
خدایا ،الهی رویا فدات بشه، مارو دریاب، عشق و دریاب، همه عاشقارو دریاب.
امیدوارم که همتون همیشه و همه جا پیروز و سربلند و موفق باشید و الهام رو جدی بگیریدو امیدوار باشید. دوستون دارم .خدانگهدار
( اگر می خواین خدا دوستون داشته باشه خلق خدا رو دوست بدارین.)